کافه باران

ساخت وبلاگ

زن ،

نيمه ديگر خداست

که بر رنج زيستن

دانه هاي مرواريد مي کارد؛

زن،

سازش شبانه نجواهاي زمين است

که حسرت يک آرزوي دور را

در انتهاي دنيا

نقاشي مي کند.

به مناسبت 8 مارس روز جهاني زن

نوشته شده توسط علیرضا ترنج | موضوع: | لینک ثابت |

کافه باران ...
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 21:20

جنگ کسب و کار کرمانشاه بودعلیرضا ترنج (بهمن 1398)                                                                                                                             مولانا:من گنگ خواب دیده و عالم تمام کرمن عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش- طیاره ...... طیاره... آژیر قرمزه ..... برین توی پستو…دایه[1] بود ... خیز برداشت و با دست راستش بازوهای منو گرفت و توی پستو پرتم کرد و همزمان دست چپش را به سمت یحیا که روی شکم دراز کشیده و دوتا پاهایش را از زانو مثل دُم عقرب بالا نگه داشته بود، دراز کرد و با تمام نیرویش به سمت در پستو هولش داد. هر دو مچاله شدیم توی پستو. دایه مثل عقابی که بال­هایش را زره­وار دور جوجه­ هایش حلقه کند، چنبره زد دور ما. قلبمان به شماره افتاد. کاگه[2] هم که اصلن اهل ترس نبود. از همون اول که صدای آژیر شنیده می­شد، می رفت پشت بام و دست­ها را حایل چشم می­کرد و آسمان را دید می­زد. عادتش بود. هیچ وقت هم با این­که مردم از ترس بمب و موشک شهر را خالی کرده بو کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:02

پيدايت نکرديمدر حوالي حسرتيدريغا..... بله حسرتي...نيمه شبانترا بر تيرکهاي داردر دره اي -تيغ و تمساح-و حضور دژخيمانيبا کلاه خودهايي از گيسوان خواهرانمانبا بافه هاي سياه يا سفيدآويخته بودند - آويخته بوديم،بله..... اما پيدايت نکرديم؛دره حسرت ما بودو کوه آرزوهاي دور و نزديکاما، پيدايت نکرديم؛بله ..... گم شدن تقدير ما بودو حسرتتنها راه محتوميکه مرگ بود.عليرضا ترنج/ تهران/ مرداد 1399نوشته شده توسط علیرضا ترنج | موضوع: | لینک ثابت | کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:02

     تازه تویی؛ حتا در ماضی من. علیرضا ترنج اردیبهشت 98 ******************************************حریر توییپرنیانیکه نقش و نسیم می بارد. ***************************************************لبخند تویی؛  کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 26 مهر 1398 ساعت: 14:36

  در استخوان کتفم جریان خستگی سیالی سرریز می شود! دردی که در قرونش میخ کوب شده - دست بر نمیدارد -                      دست... جان مانده از نیم قرن پسِ گنگی را...! حالا که بر سرم نقره پاشید غربالی از استخوان ترک خورده و سری که نمی داند فرزند چندمین پدر است به یادگار گذاشته. علیرضا ترنج/ 20 فروردین کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 100 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:35

 

 

دریا رفته بود موجهایش را شانه بزند

 

تو تنها بر ساحل نشسته بودی...

 

پری زاده ای که در انتظار بود

 

تا دریا با موج های شانه زده بازگردد.

 

 

علیرضا ترنج/ تهران/ بهمن 94

کافه باران ...
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 15:15

    راه ها همیشه برای رفتن نیست این ره برای آمدن است و بوی گیسوان ترا بر چشمانش سرمه کشیده و ردپایت زیباترین نقش­ها را بر کناره­اش طرح زده است....   درختان حاشیه،  بوسه و وسوسه می­شوند وقتی تو باز می­گردی و چمنزاران گره در گره می­بندند و چشمه­ ها چشم­های چشم روشنی به عابران هبه می­کنند!   چشم­ها کم سو می­شوند اگر راه برای آمدن نباشد...   این راه برای آمدن است.     علیرضا ترنج/ تهران/ 7 اسفند 94 کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : این ره که تو میروی به ترکستان,این رها کن عشقهای صورتی,اين ره, نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 15:14

دنیا را چه دیده ای

شاید برگی از درختی که افتاد

خبری از باران

و نیامدن یا آمدن تو بدهد.....

بگذار تکلیف این همه شعر یکجا روشن شود

ببارانم یا ببارم.......................................

 

 

علیرضا ترنج / بامداد 31 خرداد.........................

کافه باران ...
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 310 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 15:14

 

بنچره نه می گوید به ماه

به نسیم ........ به نور

و نور و ماه و نسیم با تو می آیند........

 

پنجره نه می گوید به تو

و تو

پنجره می شوی و ماه 

و..... نه می گویی به حاشیه ..... به هاشور........

 

علیرضا ترنج/ 31 خرداد 95

کافه باران ...
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 15:14

  رمیده شد خاطر و گم کرده منیت خویش را جستجو می­کند در موهایت هویت خویش را ز اضطراب رفتنش ز کف، نیست یکدم خواب ز ناخن وحشت می­خوراند تنیت خویش را ز  بهار تا بهار  به  درگاهش  برم  نماز دل عبث گُل داده­ ای، نگهدارکیفیت خویش را ندارم تردید به احدیت آن قد و قامت رعنا ندارم تردید، به تردید برم دوئیت خویش را بیایید برشمریم تک به تک حسن جمال او دل یک دله کن و دور ریز کمیت خویش را در پی آن منزل امنم که یار در اوست ماوا مسکن گزین و ابرام کن تبعیت خویش را پژوهیده­ ام قریه به قریه در پی مقام او به ­شهر است او و دریاب مدنیت خویش را به شهر درآ و حاکم شرع را گوی به عتاب نباشد غیر یار و برون کن جمعیت خویش را دلا نباشد جانبازی به تن و سر و دست و پا به جان و روان گُمار تمام هَمیت خویش را   علیرضا ترنج/ تهران/ 21 مرداد 95   کافه باران ...ادامه مطلب
ما را در سایت کافه باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2toranjj1 بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 15:14